من از این فاصله ها دلگیرم بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم ، دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم.
دل برد و رها کرد و نگفت عاقبتم چیست
بی دل سرو کار من ماتم زده با کیست
او پشت به من کرد و خدا حافظیش را
در سینه فرو برد و پر از دغدغه بگریست
گفتی محبت کن برو ، باشد خدا حافظ ولی / رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم . . .
دوست داشتن تو ، مثل خود نفس کشیدن است . . .
همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق ز دستم برود . . .